یکشنبه, ۱۲ اسفند ۱۴۰۳ / بعد از ظهر / | 2025-03-02
کد خبر: 8821 |
تاریخ انتشار : ۱۵ بهمن ۱۴۰۳ - ۱۵:۳۶ |
8 بازدید
۰
می پسندم
ارسال به دوستان
پ

صدای شیون کودکان همه جا را پر کرده و مشک در دستان توست و نگاهت به کودکانی است که پیراهن ‌ها را بالازده‌اند و شکم‌ها گذاشته‌اند روی تِوَهُم رطوبت و لب‌هایی که پژمرده جرعه‌آبی‌اند! تو را می‌بینم که میان یک فرات آب رفته‌ای، دلم خوش می‌شود! دهانت کاملا خشکیده‌ است و نَفَسَت حلق و حنجره‌ات […]

صدای شیون کودکان همه جا را پر کرده و مشک در دستان توست و نگاهت به کودکانی است که پیراهن ‌ها را بالازده‌اند و شکم‌ها گذاشته‌اند روی تِوَهُم رطوبت و لب‌هایی که پژمرده جرعه‌آبی‌اند!

تو را می‌بینم که میان یک فرات آب رفته‌ای، دلم خوش می‌شود!

دهانت کاملا خشکیده‌ است و نَفَسَت حلق و حنجره‌ات را سمباده می‌کشد اما آب از تو تشنه تر و خسته تر است! آن‌قدر خسته که دلم می‌خواهد جرعه‌ای بنوشد!

آب به خود می بالد، موج می‌زند و جرعه‌هایش را در موج‌های کوچک تعارف می‌کند. تو دست در میان آن آب زده و یک مشت آب جدا کرده، مقابل صورت آورده، آب، به شدت تشنه لب‌های توست!

عکس خود را در آب‌های کف دست می‌بیند و از لب‌های خشکیده‌اش، لبان ترک خورده کودکان خیام برایش زنده می‌شود. اینک آب را روی آب می‌ریزد و رود سر به صخره می‌زند و مویه سر می‌دهد!

مشک قهوه‌ای رنگی در دست تو پر از آب اما هنوز دلم شور ‌می‌زند و چشم از او بر نمی‌دارم و به تماشایش نشسته‌ام!روبهان دور قهرمان را گرفته‌اند و اینک قهرمان در حال مبارزه است.

دارد با دست چپ شمشیر می‌زند. روی دلشوره‌هایم را با برگ شقایق تحسین می‌پوشانم، قهرمان ذوالیمینین است! بی‌شمشیر شده است!همه گل‌های لاله، پژمرده و زانوی غم در بغل گرفته‌اند!

صحنه را درست نمی‌توانم ببینم. سرم را به زیر می‌اندازم اما دلم مثل سیر و سرکه می جوشد. سعی می‌کنم ابروان را محکم به هم گره بزنم و مهره‌های نگاهم را وقف می‌کنم تا قهرمان را پیدا کنم.

آه! از رفرف دو چشم، خون جاری است و هنوز نفهمیده‌ام چه شده است! دو مروارید رخشان روی قهوه‌ای خونی مشک می‌درخشد، یک فواره‌ کوچک دارد روی آن موپریشی می‌کند. صدای آب، صدای ریختن آب می آید!

یک گرز گران بالا رفته و در میان انبوه غبار گم شده، فرق سرم تیر می‌کشد، چشمانم سیاهی رفته است!

صدای شیهه اسب می‌آید. روباه‌ها فرار می‌کنند و خورشید می‌آید نزدیک ماه و متحیر مانده‌ام چون‌که فرموده‌اند:

لَا ٱلشَّمۡسُ یَنۢبَغِی لَهَآ أَن تُدۡرِکَ ٱلۡقَمَرَ، ماه را در آغوش خورشید می‌بینم اما پاره پاره! صلی الله علیک یا ساقی عطاشا کربلا. تقدیم به اسطوره‌های صبر و مقاومت، جانبازان سرافراز.

* کارشناس مذهبی

منبع:خبرگزاری ایرنا

منبع خبر ( ) است و تیتر24 در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. چنانچه محتوا را شایسته تذکر می‌دانید، خواهشمند است کد ( 8821 ) را همراه با ذکر موضوع به شماره  به زودی ...  پیامک بفرمایید.با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه تیتر24 مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
    برچسب ها:
لینک کوتاه خبر:
×
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیتر24 در وب سایت منتشر خواهد شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • لطفا از تایپ فینگلیش بپرهیزید. در غیر اینصورت دیدگاه شما منتشر نخواهد شد.
  • نظرات و تجربیات شما

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    نظرتان را بیان کنید